چالش تفاوت نگاهها؛
یکی از بیمارستانها در آغاز مسیر کاریاش با وضعیتی روبهرو شد که در نگاه اول ساده بهنظر میرسید، اما درواقع ریشهی بسیاری از مشکلات بود: جمعی از کارکنان باسابقه که سالها تجربهی کار و فعالیت داشتند، در کنار گروهی از نیروهای تازهکار قرار گرفته بودند. تفاوت نگاه این دو گروه، گاهی فاصلهای ایجاد میکرد که همکاری را دشوار میساخت. فاصلهای که اگر برای آن چارهاندیشی نمیشد، میتوانست آیندهی بیمارستان را به خطر بیندازد.
یادگیری مشترک و گفتوگوهای سازنده
مدیران بیمارستان تصمیم گرفتند بهجای نادیده گرفتن این فاصله، آن را به فرصتی برای یادگیری تبدیل کنند. راهحلی خلاقانه شکل گرفت: جلسات کتابخوانی. اما نه از جنس کلاسهای خشک و رسمی. هر بار یکی از کارکنان کتابی در حوزههایی مانند رهبری، مدیریت، روانشناسی یا منابع انسانی را معرفی میکرد، خلاصهای ارائه میداد و سپس بحث آغاز میشد. دیگران نقد میکردند، نظر میدادند و گاهی حتی با هم جدل میکردند. همین جدلها ارزش اصلی این نشستها را نشان میداد. جایی که افراد میآموختند چگونه شنوندهی نقد باشند، چطور نظر مخالف را تحمل کنند و از دل اختلاف به همفکری برسند.
هیچکس مجبور نبود در این جلسات شرکت کند، اما این برنامه بهتدریج به یکی از پرطرفدارترین فعالیتهای بیمارستان تبدیل شد. کارکنان احساس میکردند بخشی از یک تجربهی واقعی هستند، تجربهای که تنها به یادگیری ختم نمیشد، بلکه همدلی، گفتوگو و تعلق سازمانی را نیز تقویت میکرد.
این اقدام تنها برنامهی بیمارستان نبود. هر سال سفر دستهجمعی برای همهی پرسنل تدارک دیده میشد. سفری که لحظههای خوشایند و کارگاههای آموزشی را در کنار هم داشت. علاوه بر آن، جلسات گردشی با مدیر و رئیس بیمارستان برگزار میشد. دورهمیهایی ساده و صمیمی که در آن کارکنان احساس میکردند صدایشان شنیده میشود.
همدلی و انسجام سازمانی
به مرور زمان، نتایج نمایان شد. نیروهای باسابقه دریافتند تجربهشان در کنار دانش تازه، ارزش دوچندان پیدا میکند و نیروهای تازهکار اعتمادبهنفس یافتند که میتوانند شنیده شوند. بیمارستان از مجموعهای پراکنده به تیمی واقعی تبدیل شد؛ تیمی که اگر هم اختلافی پیش میآمد، بلد بود آن را با گفتوگو حل کند.
این تجربه نشان داد توانمندسازی منابع انسانی فقط یک برنامهی آموزشی نیست؛ هنگامی که به فرهنگی زنده و روزمره تبدیل شود، میتواند شکافها را پر کند و از دل تفاوتها، انسجام و قدرت بسازد.